1.می گویند: "مریلین مونرو " یک وقتی نامه ای به " البرت اینشتین " نوشت
که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و
هوش و نبوغ تو... چه محشری می شوند! آقای "اینشتین"در جواب نوشت:ممنون
از این همه لطف و دست و دلبازی خانوم. واقعا هم که چه غوغایی می شود!
ولی این یک روی سکه است، فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی
بزرگی بر پا می شود !
2.روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت
وگفت:آقای شاو ! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده
است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله ! من هم هر وقت شما را می بینم
فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!
3.روزي نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد:«شما براي چي مي نويسيد
استاد؟» برنارد شاو جواب داد:«برای یک لقمه نان»نویسنده جوان برآشفت
که:«متاسفم!برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم!»وبرنارد شاو گفت:«عیبی
نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم!»
4.نانسی آستور- (اولین زنی که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیای
کبیر راه یافته و این موفقیت را در پی پاسخگویی و جسارتهایش بدست آورده
بود) - روزی از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل (نخست وزیر پرآوازه وقت
انگلستان) رو کرد و گفت :من اگر همسر شما بودم توی قهوتان زهر می کردم .
چرچیل ( با خونسردی تمام ونگاهی تحقیرآمیز) : من هم اگر شوهر شما بودم می خوردمش.
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: برچسبها:
حاضرجوابی ,
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13