نیمه شعبان

الا ای آخرین آوای سرمد کجایی مهدی آل محمد

بیا آقا همه چشم انتظارند گل زهرا دگر طاقت ندارند

خدایا با ظهور آیه ی نور بده شادی به دلهای پر از شور 

دلم می میرد با داغ جدایی بیا یابن الحسن آقا کجایی

سلام دوستان این عید یزرگ رو به همه ی شما عزیزان تبریک میگم

نیمه شعبان مبارک



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : جوادمعینی فر
تاریخ : چهار شنبه 14 تير 1391
محبت
ما در جوار یکدیگر زندگی می کنیم،
 پس اولین مقصود ما در زندگی این باشدکه
  به یکدیگر محبت کنیم و اگر نمی توانیم
دست کم دیگران را آزار ندهیم.
دالایی لاما


:: برچسب‌ها: محبت , احترام , دوستی ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : جوادمعینی فر
تاریخ : یک شنبه 11 تير 1391
زناشویی در اسلام13:

سه چیز بداخلاقی محسوب می شود:

1.همراهی با کسی بدون پرسش ازنام ونشان وآشنایی با او

2.نپذیرفتن دعوت بر سرسفره ی غذایا سر سفره حاضر نشدن

و غذا نخوردن

3.نزدیکی مرد با همسرش قبل از شوخی وآماده کردن او برای

دخول.                                                      پیامبر اکرم(ص)

 



:: موضوعات مرتبط: زناشویی , ,
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : جوادمعینی فر
تاریخ : سه شنبه 6 تير 1391
عشق واقعی

افلاطون می گه:

اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوستداری زیاد جدی نگیرش،

چون ارزشی نداره، چون کار دل دوست داشتنه، مثل کار

چشم که دیدنه،اما اگه یه روز با عقلت کسی رو دوست

داشتی،اگه عقلت عاشق شد، بدون که داری چیزی رو

تجربه می کنی که اسمش عشق واقعیه.



:: موضوعات مرتبط: موفقیت , ,
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : جوادمعینی فر
تاریخ : دو شنبه 5 تير 1391
مشکل چوپان

چوپان بیچاره خودش  را کشت که آن بز چالاک از آن جوی  آب بپرد نشد که نشد.

او می‌دانست پریدن این بز ازجوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال

 آن همان.عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون نتوانداز آن بگذرد… نه چوبی

که بر تن و بدنش می‌زد سودی بخشید و  نه فریادهای چوپان بخت برگشته.

پیرمرد دنیا دیده‌ای از آن جا می‌ گذشت وقتی ماجرا  را دید پیش آمد و گفت من چاره

کار را می‌دانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود

کرد.بز به محض آنکه آب جوی رادید ازسر آن پرید و درپی او تمام گله پرید.چوپان مات و

مبهوت ماند.این چه کاری بودو چه تأثیری داشت؟پیرمرد که آثار بهت و حیرت رادر چهره

چوپان جوان می‌دید گفت:تعجبی نداردتاخودش را در جوی آب می‌دید حاضر نبود پاروی

خویش بگذارد. آب راکه گل کردم دیگر خودش را ندید و ازجوی پرید و من فهمیدم این که

حیوانی بیش نیست پا بر سرخویش نمی‌گذارد و خود را نمی‌شکند چه رسد به انسان

که بتی ساخته است از خویش و گاهی آن را می‌پرستد.

 



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : جوادمعینی فر
تاریخ : پنج شنبه 1 تير 1391